شناسایی، ارتقاء و حمایت از محتوای فاخر حوزهٔ کودک
شناسایی، ارتقاء و حمایت از محتوای فاخر حوزهٔ کودک
Search
Close this search box.

بازی‌محوری، راهبردی مستقل در تربیت کودک ۱| مصاحبه با معاون پژوهش سازمان ملی تعلیم‌وتربیت کودک

«بگذارید بچه تا ۷ سال بازی کند» جمله‌ای است که طی سال‌های گذشته، بیشتر از قبل، با گوش والدین و مربیان حوزهٔ کودکی آشنا شده است. مسئلهٔ منع آموزش مستقیم در این دوران و اهمیت بازی و بازی‌محوری، موضوعی بود که برای فهم بهتر و جزئی‌تر آن، به سراغ جناب آقای حمید سعیدبخش، معاون پژوهش سازمان ملی تعلیم‌وتربیت رفتیم. از تجارب آقای معاون در تأسیس مهد بازی، تا تبیین بازی‌محوری و دوگانهٔ آموزش و بازی را، در ادامه بخوانید.

فهرست:

  • لطفاً برای آشنایی بیشتر مخاطبان، سابقهٔ تحصیلی و حرفه‌ای خود را بفرمایید.
  • چطور از فضای اقتصاد به تعلیم‌وتربیت وارد شدید؟
  • تجربه‌ای از جنس تأسیس «مهد بازی»
    تفاوت نگاه بین مجموعه «انشا» و دیگر مجموعه‌ها
    ترکیب متفاوت والدین و فهم مشترک همهٔ آن‌ها از بازی
  • شکل‌گیری قشر منتقد نسبت به آموزش کلاسیک
  • تفاوت دید متخصصین و عموم مردم نسبت به رویکردهای تربیتی زیر ۷ سال
  • «آموزش و بازی یک دوگانه است!»
    «بازی بستری برای رشد؛ نه ابزاری برای آموزش»
    چطور می‌توان یک مهد بازی‌محور را بدون اهداف آموزشی تصور کرد؟
    دوگانهٔ یاددهی و یادگیری
    دوگانهٔ بازی و هدفمندی
  • ویژگی‌های نظام تربیتی بازی‌محور چیست؟
  • پس آیا می‌توان گفت در این رویکرد، توانایی مربی در پیش‌بینی نتایج یک بازی و راه‌هایی که کودک از آن‌ها به نتایج خواهد رسید مهم می‌شود؟
  • این که می‌گویید بازی خودش راهبردی مستقل برای تربیت است، چه مستندی دارد؟
  • آیا در این رویکرد اصراری بر این نیست که مربی در انتهای بازی، مفاهیمی را به بچه‌ها گوشزد کند و نتیجه‌گیری مستقیم اتفاق بیفتد؟

لطفاً برای آشنایی بیشتر مخاطبان، سابقهٔ تحصیلی و حرفه‌ای خود را بفرمایید.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

در فضای مطالعات دینی و حوزوی، سطح ۱ و ۲ حوزهٔ علمیه را در فضای فقه و اصول و سطح ۳ یا کارشناسی ارشد را در فضای تفسیر و علوم قرآن، با نگاه اقتصاد اسلامی پیش بردم. سپس پایان‌نامه‌ام را با موضوع «جایگاه انفاق در نظام اقتصاد اسلامی» گذراندم. سطح ۴ یا درس‌های خارج فقه را بیشتر در فضای تعلیم‌وتربیت و اقتصاد اسلامی طی کردم. چون چگونگی نظام‌سازی بر مبنای دین مدنظرم بود، موضوعات تحصیلی را، اعم از اقتصاد یا تعلیم‌وتربیت با همین نگاه پیش می‌بردم.

سپس مقطع دکتری را در دانشگاه فردوسی مشهد و رشتهٔ مدرسی معارف، با گرایش «آشنایی با متون اسلامی» گذراندم. کار جدی دیگرم که به‌نوعی توانست جمع بین فضای دانشگاهی و حوزوی را رقم بزند، پایان‌نامهٔ دکتری با موضوع «برنامهٔ درسی ۷ تا ۱۴ سال بر اساس منابع اسلامی» بود. در این پایان‌نامه تلاش کردم زبان ادبیات علمی را پیدا و آن را در فضای حوزوی استفاده کنم و گمانم این است که خروجی خوبی هم داشت. البته در حوزهٔ تعلیم‌وتربیت، بیشتر برمبنای مطالعات و علایق شخصی پیش رفتم.

سال ۱۳۹۰ بود که من با دیدگاه علوم اسلامی، در فضای تعلیم‌وتربیت وارد شدم. می‌خواستم بدانم نظام تعلیم‌وتربیت در اسلام چگونه است. درواقع می‌خواستم ببینم اگر نظام جمهوری اسلامی بخواهد بر اساس مبانی اسلامی، ساختار تعلیم‌و‌تربیتی ایجاد کند، چه کار باید انجام دهد. وقتی که به این فاز ورود کردم، وارد فضای انسان‌شناسی شدم.

چطور از فضای اقتصاد به تعلیم‌وتربیت وارد شدید؟

این ورود، با جابه‌جایی من از قم به اصفهان اتفاق افتاد. در قم رشتهٔ اقتصاد را پیگیری می‌کردم و شرایط خوبی برای دنبال‌کردن این رشته وجود داشت. وقتی پایان‌نامه‌ام را تکمیل کردم و به اصفهان برگشتم، با مجموعه دوستانی که در فضای انسان‌شناسی کار می‌کردند، همراهی و هماهنگی خوبی اتفاق افتاد و وارد این فضا شدم.

علاقه‌مندی به کودکان و بازی با آن‌ها و… هم جزو شخصیت و ذاتم است. ارتباط و بازی و کار با کودک، از آغاز برای من شیرین بود. شاید یکی از دلایل این‌که بعدها در فضای انسان‌شناسی و مشاوره، روی مشاورهٔ کودک متمرکز شدم هم، همین علاقهٔ شخصی بود.

در همان سال ۱۳۹۰، با مجموعهٔ «انشا» در اصفهان آشنا شدم. این مجموعه که جمعی از دوستان من در آن مشغول به کار بودند، بر روی مبانی اسلامی انسان‌شناسی کار می‌کردند. آن زمان من خودم را بیشتر روی فضای انسان‌شناسی کودک متمرکز کردم. درواقع انسان‌شناسی مؤسسه را در حوزهٔ کودک توسعه دادم.

تجربه‌ای از جنس تأسیس «مهد بازی»

بعد از آن، وارد یک فضای عملیاتی شدیم. به این معنا که در سال ۱۳۹۲ تصمیم گرفتیم مهدکودکی بازی‌محور طراحی کنیم. یعنی طی دو سال به این قوام رسیدیم که نظام فکری این مهد چه باشد و برای عملیاتش چه کارهایی انجام دهیم. وقتی زیرساخت نظری‌اش آماده شد، در همان سال، وارد فاز عملیاتی و اجرایی شدیم. به نقطه‌ای رسیدیم که فکر کردیم می‌توانیم اولین مهد کودک بازی‌محور را با عنوان تجاری «مهد بازی» راه‌اندازی کنیم. در این مهد کودک، همهٔ فعالیت‌ها حول بازی بود و ما آموزش نداشتیم.

در فاز اجرایی وارد دنیایی به اسم بازی با کودک یا تربیت در بستر بازی شدیم. برای خودمان جالب بود که این فضا خیلی زود توانست استقبال مردم و فعالان حوزهٔ تعلیم‌وتربیت را به خود جلب کند. آن زمان که این مهد را تأسیس کردیم، مجموعه‌ها خیلی کم در حوزهٔ بازی فعال بودند و تبلیغات چندانی نمی‌کردند. همهٔ تبلیغات و حرف‌ها حول «چه چیزی را آموزش می‌دهیم» بود و این نبود که «چه بازی‌هایی با کودک انجام می دهیم» و «چه امکاناتی برای بازی داریم»… . در ۵-۶ سال اخیر، یا به خاطر تبعات اجتماعی آن حرکت یا هم‌زمان‌شدن حرکت بقیهٔ مجموعه‌ها، تغییر رویکرد و جریان‌سازی خوبی در حوزهٔ تربیت پیش از دبستان اتفاق افتاده است.

تفاوت نگاه بین مجموعه «انشا» و دیگر مجموعه‌ها

تفاوتی که این‌جا بین مجموعهٔ ما و سایر مجموعه‌ها وجود داشت، این بود که بازی برای ما یک راهبرد از جنس روش نبود. یعنی ما نگاه روشی نداشتیم که بگوییم همه آموزش مستقیم می‌دهند و مجموعهٔ ما به‌صورت غیرمستقیم و بازی‌محور آموزش می‌دهد!

نگاه مجموعه این بود که بازی محور رشد است؛ نه محور آموزش! از آغاز نگاه ما مبتنی بر مبانی و رویکردهای نظری، این نبود که بازی ابزاری برای آموزش است؛ بلکه خودش یک راهبرد تربیتی است و در عرض آموزش قرار می‌گیرد.

درنهایت نتایج خیلی خوبی از این تجربه برداشت کردیم. بچه‌هایی می‌آمدند و در این سیستم قرار می‌گرفتند که با مشکلات زیادی از جمله ضعف شخصیت درگیربودند. منهای مبانی نظری، من وقتی خروجی و بچه‌های آن زمان را نگاه می‌کنم که الان وارد دورهٔ متوسطه شدند، می‌بینم که بچه‌های ضعیف، خیلی خوب رشد کردند. بچه‌هایی داشتیم که از لحاظ شخصیتی و تعامل و ارتباط‌گیری خیلی ضعیف بودند. همین بچه‌ها بعد از شش ماه حضور در مجموعه، به‌طور واضحی، از گلی که خشکیده و پلاسیده شده، به گلی تبدیل می‌شدند که حیات پیدا کرده است. این برای من جای تعجب و خوشحالی داشت!

علاوه بر این خروجی‌ها، همین که بچه‌ها واقعاً طعم بچگی و آزادی عمل را چشیدند مهم بود. من گاهی که با بچه‌های بزرگ‌تر آن دوره‌ها گفتگو می‌کنم، خیلی خاطره‌ای از مربی‌ها ندارند؛ اما این که خیلی به آن‌ها خوش می‌گذشت در ذهنشان ثبت شده و این سرمایهٔ خوب و بزرگی برای آن‌هاست.

ترکیب متفاوت والدین و فهم مشترک همهٔ آن‌ها از بازی

در این سال‌ها ما با انواع والدین مواجهه داشتیم. از والدین کارگر گرفته تا والدین استاد دانشگاه و طلبه و خانواده‌های فرهنگی و اشخاص سرشناس که نشان می‌داد همه به یک فهم مشترکی رسیده‌اند. فهم این که «بازی برای کودک من بسیار ضروری است». این نشان می‌دهد که رویکرد بازی‌محوری یکی از وجوه مشترک میان والدین بوده و می‌تواند همه را حول خودش جمع کند.

شکل‌گیری قشر منتقد نسبت به آموزش کلاسیک

تجربهٔ ما نشان می دهد انگار قشر جدیدی در حال شکل‌گیری است. قشری که خودشان از آموزش کلاسیک خیری ندیده‌اند و دنبال این هستند که فرزندانشان در آن فضا قرار نگیرند. برخلاف تصورات ما، این قشر که از بین بچه‌های فرهنگی و دانشگاه‌رفته و درس‌خوانده هم هستند، به دنبال این نیستند که بچه‌هایشان چیزی یاد بگیرند! آن‌ها نسبت به درس‌خواندن و آموزش رسمی و کلاسیک نگاه مثبتی ندارند و آن را مفید نمی‌دانند. شکل‌گیری این قشر از مردم، نشان می‌دهد که نگاه «بنشین و بخوان و یاد بگیر» نگاه مثبت و فایده‌بخشی نیست و این رویکرد باید تغییر کند.

در فضای کودکستانی نیز، این قشر حضور زیادی دارند و معتقدند بچه‌ها باید بیشتر بازی کنند و کمتر آموزش ببینند. هرچه دورهٔ سنی افزایش می‌یابد، کمّیت حضور این قشر کمرنگ‌تر می‌شود؛ اما حذف نمی‌شوند و همچنان حضور فعال و معناداری دارند.

تفاوت دید متخصصین و عموم مردم نسبت به رویکردهای تربیتی زیر ۷ سال

در متخصصین زیست‌بوم کودکی، فضای تجربهٔ زیسته شخصی کمرنگ‌تر است و الان این فضاست که قدرت بیشتری در تعیین درست و غلط‌ها دارد. این خانواده‌ها هستند که بیشتر با تجارب زیسته مواجه‌اند. نگاه اغلب متخصصین این است که آموزش مستقیم را حذف کنیم؛ اما آموزش غیرمستقیم را حتماً داشته باشیم. اما در فضای عمومی مردم، این نگاه که زیر ۷ سال اصلاً وقت آموزش نیست، پررنگ‌تر است.

«آموزش و بازی یک دوگانه است!»

ما دوگانه‌ای در مسئلهٔ آموزش و بازی می‌بینیم. تقریباً همه بر سر این حرف که آموزش مستقیم نداشته باشیم، وحدت نظر داریم. اما در این فضا دو نگاه داریم:

به کودک بگوییم بدان و عمل کن یا بگوییم عمل کن و رشد کن.

اگر اولی را عملی کردیم، یعنی اطلاعات علمی و نظری یا همان آموزش، بر عمل مقدم است. سپس در این رویکرد می‌گوییم از بازی برای آموزش استفاده می‌کنم. اما در حالت دوم نمی‌خواهیم فرایند چرخهٔ ذهن کودک، اول بداند و بعد عمل کند. توانایی‌های ادراکی ذهن کودک هنوز طوری شکل نگرفته که فرایند عمل از آگاهی شروع شود.

کودک در تکرار و تمرین یاد می‌گیرد؛ نه این‌که اول یاد بگیرد و بعد تکرار و تمرین کند. پس شما باید بستر فعالیت را فراهم کنید. بستر فعالیتی که او را در موقعیت عمل قرار دهد و بگذارد او تمرین و تکرار داشته باشد. با توجه به شرایط موجود و علایق و لذتی که می‌برد، این بستر همان «بازی» است.

نوع استفاده از بازی، در حالت اول و دوم با هم متفاوت است. در حالت اول، بازی را در خدمت آموزش و در نوع دوم، آن را بستری برای تربیت و توانمندی ابزارها و قوای جسمی و ذهنی و شخصیتی قرار می‌دهیم.

«بازی بستری برای رشد؛ نه ابزاری برای آموزش»

ما در فضای ادبیات تخصصی تعلیم‌وتربیت می‌گوییم هدف است که روش را ایجاد می‌کند. یکی از مهم‌ترین اهداف ما برای سنین زیر ۷ سال، توانمندسازی ابزارهاست؛ یعنی توانمندی در بدن و ذهن و شخصیت. حالا راهکار این توانمندسازی چیست؟ یکی از راهکارها این است که می‌گوید با گفتگو به کودک یاد بدهید چگونه از ابزارهایش استفاده کند. راهکار بعدی این است که بستری را برای عمل و عکس‌العمل مهیا کنیم تا منجر به تقویت ابزارها شود.

روش می‌گوید موقعیت ایجاد کن تا بچه در آن انتخاب و عمل کند و… تا رشد اتفاق بیفتد. پس فعالیت و بازی بستر رشد است؛ نه ابزار آموزش. این اگر بخواهد با جنس کودکی که از جنس لذت و علاقه‌مندی و فعالیت غیرالزام‌آور همراه با شادی و نشاط است، همراه شود، نامش «بازی» است. وقتی شما بخواهید تمام عناصر وجود کودک را در کنار هم جمع کنید، به بازی می‌رسید.

بازی یک قالب در کنار بقیه قالب‌ها نیست. بازی روح حاکمی بر فعالیت است. یعنی شما چه قصه بگویید و چه بدوبدو کنید و نمایش بازی کنید و فعالیت نشستنی و ظریف انجام دهید، دارید بازی می‌کنید.

چطور می‌توان یک مهد بازی‌محور را بدون اهداف آموزشی تصور کرد؟

دوگانهٔ یاددهی و یادگیری

دو مسئله را دقت کنید. اولی دوگانهٔ یاددهی و یادگیری است. یک یاددهی داریم که عمل مربی و برنامهٔ درسی و تربیتی است. یعنی ما از بالا به پایین، چه کنش‌گری تربیتی روی کودک رقم می‌زنیم. آموزش اینجاست. یعنی منِ مربی می‌خواهم این مطالب را به توی کودک بیاموزم.

فضای دیگری هم به نام یادگیری داریم. یعنی کودک در مقام تعامل با برنامهٔ تربیتی و آن موقعیت، به عملی دست می‌زند که نسبتاً آگاهانه است. چیزی از آن عمل می‌فهمد که با تکرار و تمرین، به یک جمع‌بندی می‌رسد و آن برای کودک، سرمایهٔ علمی می‌شود. درواقع این‌جا ما یادگیری داریم و نه یاددهی! تصور می‌کنیم کودک در فرایند تعامل که قرار می‌گیرد چه چیزی دریافت می‌کند و چه اتفاقی برای او می‌افتد که همان را در طراحی فعالیت تصویر کنیم.

دوگانهٔ بازی و هدف‌مندی

این‌جا دوگانهٔ دیگری به نام بازی و هدفمندی داریم. در مفهوم بازی ما نوعی بی‌هدفی را شاهدیم. اساساً «لعب» فعالیتی است که با هدف سرگرمی و مشغولیت انجام می‌شود. از طرفی می‌گوییم بازی، بی‌هدف و بی‌جهت و آزاد است و از طرف دیگر، می‌خواهیم تربیت را رقم بزنیم که اصولاً نمی‌تواند بی‌هدف باشد. یعنی «بازی هدف‌مند» گویی تناقض و تعارضی در دل خودش دارد.

برای حل این تناقض و تعارض، یک فعالیت بازی‌محور را در نظر بگیرید. وقتی در چشم کودک می‌نشینید، بازی است. هدف ندارد و تنها مشغولیت و سرگرمی است. اما خواه‌ناخواه نتیجه‌ای دارد؛ چون فعالیتی هست. وقتی هم که اهداف فعالیت از جانب مربی یا از بالا به پایین جاری می‌شود، یاددهی و هدف‌مند است. درواقع، بازی یک فعالیت سرگرم‌کننده برای کودک و یک فعالیت هدفمند برای مربی است. پس باید بتوانیم از دو سر طیف به این موضوع نگاه کنیم تا دچار سوءتفاهم نشویم.

ویژگی‌های نظام تربیتی بازی‌محور چیست؟

ما به عنوان دستگاه تربیتی دو منظر را باید رعایت کنیم:

  1. کودک احساس نکند که در یک برنامه هدف‌مند غایت‌مدار گیر افتاده است و باید اتفاقاتی مشخص برایش رقم بخورد.
  2. مربی خودش را در فعالیتی هدف‌دار ببیند؛ ولی مشغولیت و سرگرمی و آزادی عمل کودک را فراموش نکند. درواقع، مربی بازی هدف‌مند تولید کند؛ اما کودک وقتی می‌خواهد بازی کند، واقعاً بازی کند!

پس آیا می‌توان گفت در این رویکرد، توانایی مربی در پیش‌بینی نتایج یک بازی و راه‌هایی که کودک از آن‌ها به نتایج خواهد رسید مهم می‌شود؟

بله و مهم‌تر از آن هم داشتن یک نظام بازی‌سازی است که کاریکاتوری نبوده و همه‌جانبه باشد. یعنی هم بازی باشد و هم همهٔ ابعاد کودک را درگیر کند تا رشد کودک در حالت متعادلی اتفاق بیفتد. مجموع بازی‌ها باید در  یک جامعیت پوشاننده‌ای طراحی شوند. یعنی مربی باید قالبی را ایجاد کند که کودک بتواند به حضور همه‌جانبه در آن فعالیت‌ها برسد. این به معنای نظامی هدف‌مند است و به این معنا نیست که بگوییم ولشان کن بروند بازی کنند!

چیدن فعالیت‌هایی بر مبنای بازی، هم خیلی سخت است و هم خیلی آسان! از جهتی سخت است که مربی می‌خواهد موقعیت‌های تربیتی را طراحی کند که همهٔ ابعاد کودک را در نظر بگیرد. تازه یک کودک هم نیست و ۱۰ تا ۱۵ تا کودک هستند با تفاوت‌های فردی مختلف.

از جهتی آسان است که وقتی اصول بازی رعایت شود، همهٔ بچه‌ها با هر ویژگی و تفاوتی، با هم همراه می‌شوند و مشارکت می‌کنند. فقط کافی است شما به‌عنوان مربی بتوانی خوب بچه باشی و فضای بازی را به نحو احسن ایجاد و مدیریت کنی.

کسی که ذوق بچگی یا کودک درون خوبی داشته باشد، خیلی خوب می‌تواند این کار را انجام دهد. فقط کافی است به تمام ابعاد کودکی واقف باشد و نظام بازی‌ها را بر مبنای پوشش‌دادن آن‌ها طراحی کند. در مدل انسان‌‌شناسی،

کودک سه حوزهٔ اصلی دارد:

  • حوزهٔ جسمی حرکتی؛
  • حوزهٔ شخصیتی؛
  • حوزهٔ ذهنی ادراکی شناختی

اگر مربی بتواند برای هر کدام از این‌ها یک سری فعالیت تعریف کند، می‌تواند همهٔ ابعاد کودک را پوشش دهد.

مثلاً خمیربازی علاوه بر دست، ذهن و چشم و علاقه و… را هم درگیر می‌کند. پس همهٔ وجود آن آدم درگیر می‌شود. نمی‌شود بگوییم فعالیتی ذهن را درگیر نمی‌کند. اساساً چون کودک با همهٔ وجود بازی می‌کند و تمام ابعادش به کار گرفته می‌شود، کار طراحی بازی‌ها آسان می‌شود. اما این در بازی‌های آموزشی اتفاق نمی‌افتد. چون جلوه و رنگ و بوی قوی‌تری از آموزش در آن وجود دارد. یک بازی آموزشی مثل این است که می‌خواهیم سوره‌ای را به بچه‌ها یاد بدهیم و می‌گوییم بچه‌ها دور صندلی دور بزنید و هر موقع من خواندن سوره را متوقف کردم شما بنشینید روی صندلی‌ها. یعنی همان صندلی‌بازی است و به جای آهنگ سوره می‌خوانیم.

یک وقتی شما واقعاً دارید نمایش بازی می‌کنید و نقش می‌گیرید و می‌دهید. همین که کودک در آن نقش حرف می‌زند و با بقیه تعامل می‌کند و ترس از یادنگرفتن ندارد و شاد است، هدف تربیتی محقق شده است. لازم نیست لزوماً همهٔ بچه‌ها از داستان نمایش و نقش‌های خودشان درس بگیرند. بله؛ در این‌جا آن کودکی که سروزبان خوبی دارد بهتر رشد می‌کند. اما به‌مرور و در موقعیت‌های مختلف بازی‌گونه، او هم به گروه دیگر بچه‌ها می‌پیوندد و کم‌کم می‌تواند بر خلأهای خود فائق آید و توانمندی‌های خود را شکوفا کند.

این که می‌گویید بازی خودش راهبردی مستقل برای تربیت است، چه مستندی دارد؟

دسته‌ای از روایات منهای برداشت‌های ما، می‌گوید کودک این‌گونه است. دستهٔ دوم می‌گوید کودک باید این‌گونه باشد و دستهٔ سوم می‌گوید برای رسیدن به این اهداف تربیتی این‌گونه عمل کن و درواقع یک نقشهٔ راه و عمل ارائه می‌دهد.

غیر از استدلال تربیتی، امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «دَعِ اِبْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ…». یعنی کودک خود را تا هفت سال رها کنید و بگذارید بازی کند… . «دع» از ودع است؛ یعنی رها کن و اجازه بده و ورود نکن. حالا سؤال این‌جاست که از قید و بندهای چه چیزی رها کن؟ رها کن که چه بشود؟ آیا از رشد رها کن؟ از قوای جسمانی و سلامت رها کن؟ یعنی یک بخش رهاکردنی است و بخش دیگری مانند سلامت جسم و رشد قوا و… نمی‌تواند رها شود. همان‌طور که حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند: «یُرَبَّى الصَّبِیُ سَبعا…». یعنی هفت سال اول بچه باید رشد کند. بنابراین رشد کودک نمی‌تواند مورد «دع» یا غفلت قرار بگیرد.

بنابراین دو فرضیه برای معنا و مصداق رهاکردن و دع وجود دارد:

  1. یک سری آداب و رسوم مربوط به بزرگ‌سال
  2. اطلاعات علمی بزرگ‌سال

چون کودک در برابر بازی قرار می‌گیرد، روایت به بزرگ‌تر می‌گوید ولش کن تا بازی کند. انگار من بزرگ‌تر و من دانشمند و مؤمن مسلمان، انتظاری از کودک خودم دارم که یا باید بداند یا بتواند. اما هم آداب و هم اطلاعات می‌تواند مصداق «دع» باشد. امام می‌گویند فرزندت را از این دو انتظار رها کن و بگذار هفت سال بدون توجه به این‌ها، بازی کند. آموزش از طریق بازی و غیر بازی، مصداق همان رهاکردن یا دع است. وقتی اصرار داری در حین بازی به کودک آموزش بدهی، این رهاکردن و آزادی از قیدوبند، چه در بازی و چه در غیربازی اتفاق نمی‌افتد.

بنابراین با توجه به این‌ها، بازی بستر تربیت است؛ نه روشی برای آموزش! ممکن است شما بگویید بالاخره این بازی آموزش است. ما می‌گوییم بله کودک درنهایت یادگیری دارد؛ اما در بازی! وقتی شما بازی‌های مختلفی چه با رنگ و اندازه و حجم و مکان و صدا و تصویر رقم می‌زنید، کودک به‌طور نامحسوسی مفاهیم آن‌ها را دریافت می‌کند.

آیا در این رویکرد اصراری بر این نیست که مربی در انتهای بازی، مفاهیمی را به بچه‌ها گوشزد کند و نتیجه‌گیری مستقیم اتفاق بیفتد؟

خیر. دقیقاً همین است. این مدل یادگیری بر اساس توانمندی‌های فردی است و قرار نیست همهٔ بچه‌ها را با انواع توانمندی‌ها و ویژگی‌های شخصیتی، به دریافت یک نتیجهٔ فردی سوق دهیم.

 

شما چه نظری دربارهٔ چنین رویکردی دارید؟ آیا تجربه‌ای در باب بازی با بچه‌ها و انتقال مفاهیم از طریق آن داشته‌اید؟ در قسمت نظرات منتظر خواندن آن‌ها هستیم. ویژگی‌ها و توصیه‌هایی برای مربی رویکرد بازی‌محور و نزدیک‌شدن به آن و برنامه‌های سازمان برای گفتمان‌سازی روش تربیتی بازی‌محور را در قسمت بعدی مصاحبه بخوانید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. قسمتهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند *