امروزه بسیاری از تولیدات حوزه کودک که در بازار موجودند، بر مبنای اصول روانشناسی هستند. این محصولات بهویژه در بحث تربیت کودک بسیار فراگیر هستند. تربیت مبتنی بر اصول روانشناسی در قالبهایی مانند کتاب، بازی و اسباببازی، دورههای آموزشی و تربیتی ویژه مربیان و والدین در جامعه بسیار رواج دارد. اما نکته اینجاست که آیا این محصولات مبتنی بر انگاره دین از انسان یا کودک و نگاه اسلامی است؟ در پاسخ باید گفت که تعداد بسیار کمی از این آثار، از فیلتر دیدگاه اسلامی عبور کردهاند.
از عهد باستان تا ابتدای دورهٔ رنسانس، نوعی از دیدگاه رواج داشت که تا مدتها نیز استمرار یافت و شاید حتی بتوان ردپای این دیدگاه را در اصول تربیتی امروز نیز پیدا کرد. در این دیدگاه کودک به مثابه «بزرگسال کوچک» پنداشته میشد. بر مبنای این دیدگاه، اساساً کودکی به رسمیت شناخته نمیشد. برای مثال وسایل مورد استفاده کودک، همان وسایل مورد استفاده بزرگسال بود؛ فقط در ابعاد کوچکتر!
پس از دورهٔ رنسانس، انگارهٔ جدیدی شکل گرفت که بر اساس آن، کودکی به عنوان یک دورهٔ متفاوت از زندگی، فارغ از دوره بزرگسالی، مطرح شد و بهعنوان دورهای پیش از بزرگسالی موضوعیت یافت. در پی طرح این دیدگاه، علوم تربیتی نیز دچار تحول شد؛ چراکه در اصول تربیتی که کودک به عنوان بزرگسالِ کوچک تعریف میشد، آداب «بزرگسال ِکودک» مبنای تربیت بود اما در دیدگاه جدید، این مسئله مطرح است که کودک باید کودکی کند.
انگارهای دیگر، کودک را بهمثابه «هدف بزرگسال» میپندارد. در این دیدگاه، ویژگیهای دورهٔ کودکی مانند صداقت، معصومیت و…، ویژگیهای انسان خالص و اصیل در نظر گرفته شده است و درنتیجه، بزرگسال برای رسیدن به این ارزشها باید کودک را هدف خود قرار دهد.
دیدگاه مسموم دیگری نیز در جامعهٔ امروز وجود دارد که کودک امروز را بهمثابه ابزاری برای بازار، که ویژهٔ بزرگسالان است میپندارد. یعنی کودک به دلیل جذابیتهایش تبدیل به ابزاری برای فروش محصولات میشود تا سودی برای بزرگسالان ایجاد کند.
در همین ارتباط بایدها و نبایدهای تولید محتوا برای کودکان را بخوانید.
حال این سوال مطرح میشود که نهادهایی مانند دانشگاه، حوزه یا نهادهای پژوهشی کشور در برابر این دیدگاههای متفاوت چه پاسخی ارائه دادهاند؟ در جواب باید گفت که این نهادها غالبا واکنشی عمل کردهاند. یعنی این نهادها نظر به اینکه در هر بازهٔ زمانی، چه مسئلهای در جامعه مطرح و مهم شده است، پاسخی واکنشی ارائه دادهاند و بدون توجه به انگارههای درست، غالبا سلبی عمل کرده و مطالعات نظری را کنار گذاشتهاند. در طی این پاسخهای واکنشی، محتواهای فرهنگی با عنوان تربیت کودک و بدون توجه به مطالعات نظری و به صورت هیجانی ارائه شدهاند. از این رو میتوان مطالعات بنیادین مربوط به «چیستی کودکی» را بهعنوان یک مسئله و نیاز جدی مطرح کرد که باید توسط نهادهای مرتبط با جدیت پیگیری شود.